سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
از گریختن نعمتها بترسید که هر گریخته‏اى باز نخواهد گردید . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 30

 
      
  ملوان زبل وارد ایران شد :
ماده مخدر جدیدی که با نام‌های مختلف از جمله با عنوان "ملوان زبل" و با ظاهری کاملا متفاوت وارد ایران شده است، سلامت جوانان و نوجوانان را تهدید می‌کند.
به گزارش «جهان» و به نقل از ایرنا، این ماده متشکل ازآرسنیک، ناس ومواد شیمیایی مختلف بوده و تحت پوشش آدامس، پاستیل و پودر به عنوان خوشبوکننده دهان و با طعم عموما نعنایی در بسته بندی‌های آلومینیومی و با تصاویر جذاب رنگی عرضه می‌شود.


این ماده مخدر در قالب‌های بسیار فانتزی و لوکس با عناوین مختلفی چون ملوان زبل، اسفناج، پان پراگ، پان عربی و پان پاکستانی ارایه می‌شود، که ظاهر شیک و بسته بندی فریبنده آن می‌تواند عاملی برای جذب نوجوانان به سوی آن باشد.   

 نوشته شده توسط یک گمنام در جمعه 87/5/18 و ساعت 1:21 صبح | نظرات دیگران()

                 چرا و چطور  دعا  کنیم ؟

 

زن کشاورزی بیمار شد، کشاورز به سراغ بزرگی رفت و از او خواست

 

برای شفای همسرش دعا کند.

 

بزرگ دست به دعا برداشت وازخدا خواست همه ی بیماران راشفا بخشد.

 

کشاورز ناراحت شد و گفت: صبر کنید! از شما خواستم برای همسرم دعا

 

کنید و شما برای هم ی بیماران دعا می کنید ! ! !

 

بزرگ گفت :  من دارم برای همسرت دعا می کنم.

 

کشاورزگفت: اما برای همه دعا کردید، با این دعاممکن است حال همسایه

 

ام که مریض است خوب بشود و من نمی خواهم.

 

بزرگ گفت: تو چیزی از درمان  نمی دانی، وقتی برای همه دعا می کنم،

 

دعای خودم را با دعاهای هزاران نفردیگری که همین الان برای بیماران

 

خود دعا می کنند ، متحد می کنم.

 

وقتی این دعاها باهم متحد شوند چنان نیروئی می یابند، که  تا درگاه خدا،

 

می رسند و سود آن نصیب همه می شود.

 

 

 خدا گنجینه ی محبت را در دل شما به یادگار گذاشته است.


 نوشته شده توسط یک گمنام در جمعه 87/5/18 و ساعت 1:18 صبح | نظرات دیگران()

انسان پدیده ای است که به فتح هیمالیا می رود به کشف
اقیانوس آرام دست میابد به ماه سفر میکند تنها یک سرزمین
است که هرگز به کشف آن تلاش نمیکند.
و آن دنیای درون خودش است.

 نوشته شده توسط یک گمنام در جمعه 87/5/18 و ساعت 1:14 صبح | نظرات دیگران()

 

شهید بهشتی
1) شهادت در راه آرمان الهی «معشوق» ماست. آیا شنیده‌ای عاشقی را از معشوق بترسانند؟!
2) انقلاب اسلامی ما در تداوم پیروزیش حالا حالاها خون و شهادت می‌طلبد.

شهید حاج ابراهیم همت
شهادت زیباترین ، بالنده ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است. شهادت بهترین و روشن ترین معنی حقیقت توحید است و تاریخ تشیع خونین ترین و گویاترین تابلو نمایانگر شکوه و عظمت شهید است.

شهید سید مجتبی علمدار
شهادت در یک کلمه به زیارت خدا رفتن و به حق پیوستن است.

شهید عباس کریمی
شهادت در اسلام ،‌ مرگی نیست که دشمن بر مجاهد تحمیل کند. بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختنش به آن می‌رسد.

شهید سید مرتضی آوینی
1) الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی ، ما را بسوز آنچنان که هیچکس را آنگونه نسوخته باشی.
2) شهادت پایان نیست. آغاز است ، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور رب‌الارباب اشراق می‌بخشد.
3) شهادت قلبی است که خون حیات را در شریان‌های سپاه حق می‌دواند و آن را زنده نگه می‌دارد.
4) شهادت جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است.
5) شهید منتظر مرگ نمی‌ماند. این اوست که مرگ را برمی‌گزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید ، به اختیار خویش می‌میرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد. نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمی‌گذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آمیزد.
6) شهادت مزد خوبان است.

شهید احمدرضا احدی
دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم! من محتاج نیست شدنم ، من محتاج تو هستم خدایا! بگو ببارد باران که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم! خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم ، دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری ، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام؟ خدایا دوست دارم سوختن را ، فنا شدن را ، از همه جا جاری شدن را ، به سوی کمال انقطاع روان شدن را ...

شهید حمیدرضا نظام
شهادت شمع است و شهید پروانه‌ای خود از جنس آتش. شهید ذبیح عشق است ، شهید علمدار کاروان نجات است ، شهید روح تاریخ حیات است و شهید نبض آفرینش است.

شهید علیرضا مردانی
ای عزیزان! شهید کسی است که در میدان جنگ و در خدمت امام یا نائب او کشته شود و هرکس در زمان امام زمان (عج) در حفظ اسلام کشته شود ، یقینآ به او ملحق خواهد شد. شهادت عبارت است از نبوغ درخشان حیات در کمال هشیاری و آزادی.

شهید خداوردی قنبری
شهادت پایان مرگ و مردگی هاست. ما با خون خود به این مردگی‌ها پایان خواهیم داد و ضامن ضربان مداوم رگ های امت اسلامی خواهیم شد. اسلام نیازمند به شهداست و انسانیت نیازمند به تزریق خون. ما با شهادت خود همه این نیازها را برآورده خواهیم ساخت.

شهید سید کاظم ربطی
شهادت سرآغاز هر زندگیست / نترسم ز مرگی که خود زندگیست

شهید جلال عباسی
شهادت حد نهایی تکامل انسان و قله رفیع انسانیت است. شهادت مرگ سعادت آمیزی است که آغاز دیدن و زندگی پر ثمر نوین را بشارت می‌دهد. شهادت یک تولدی است برای زندگی جاوید.

شهید غلامعلی فتحی
شهادت بهترین معراج عشق است.

شهید سید محمد سیامی
شهادت آیت است. شهادت نعمت است. شهادت مقدمه فتح در این دنیا و خود فتحی بزرگتر در آخرت است. شهادت خشنودکننده خداست.

شهید عباس قدوسیان
شهادت فانی شدن نیست. بلکه به خدا رسیدن است و زندگی جاوید است. شهادت موت نیست ، بلکه حیات است.

شهید عبدالله زارعکار
شهادت نعمتی بزرگ و دری است از درهای بهشت. شهادت نعمتی است که مردان الهی به آن دست می‌یابند. شهادت به خدا رسیدن است و فانی شدن نیست. بلکه زندگانی جاوید است.

شهید ناصر شاه محمدی
کمال انسان شهادت است.

شهید علی اکبر محمود زاده
شهادت یک انتخاب است. انتخابی آگاهانه و مشتاقانه حرکت عاشق به سوی معشوق که نصیب هرکسی نمی‌شود.

شهید علی احمد زاده
احساس می‌کنم انشاالله شاهد زیبایی شهادت باشم و آن را تنگ در آغوش بکشم و این بزرگترین آرزوی من است. این راه انتخابی آگاهانه است و انسان را به سوی معشوق ازلی راهنمایی می‌کند.


 نوشته شده توسط یک گمنام در دوشنبه 87/5/7 و ساعت 12:23 صبح | نظرات دیگران()

هر جا می نشستم و بحث می شد ، حرف از جامعه ی مهدوی می زد . جامعه ی مهدوی فلان ، جامعه ی مهدوی بهمان . ما باید در جامعه ی مهدوی اینطوری باشیم و...

وقتی می گویی « جامعه ی مهدوی » ، ترکیب دو کلمه است که برای فهمش باید هر کلمه را جداگانه بررسی کنی . اصلاً « جامعه » یعنی چه ؟

: توده ی مردم ، گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند ، صنفی از مردم ، مردم یک شهر یا یک کشور ( فرهنگ دوجلدی فارسی عمید ، انتشارات امیرکبیر ، صفحه ی 670 )

توده ی مردم . اجزاء این توده چیست / کیست ؟ خب معلوم است ، کوچک ترین عضو جامعه که « خانواده » است . خانواده از کی تشکیل شده ؟ از تک تک افراد . پس افراد را که با هم جمعشان کنی می شود توده . تک تک افراد که می گویی ، حرف از فرد زده ای . فرد ، همین من و تو و او هستیم دیگر .

من + تو + او + او + او + ... می شود جامعه . درست ؟

پس ، پایه ی اساسی جامعه ی مهدوی چیست ؟ همین « فرد » . یکی از فرد ها کیست ؟ من .

حالا ما در یک جامعه قرار داریم ، ولی مهدوی نیست . برای این که جامعه ، مهدوی شود باید « من » ها را مهدوی کرد . درست ؟

حالا وقتی کسی از این جامعه تلاشی برای مهدوی شدنش نکرد ، کی باید تلاش کند ؟

کسی که آگاه است به فایده های مهدوی شدن جامعه . کسی که دغدغه اش را دارد ، پتانسیل ، فکر و ایده اش را دارد و غیرتمند شده و احساس وظیفه می کند . مثلاً کی ؟ مثلاً من .

قدم اول چیست ؟ این که من مهدوی شوم . اگر نشوم یا در مسیرش نباشم ، پس چطوری می خواهم روی تو و او و او و... تأثیر بگذارم ؟ حداقل خودم باید نصف راهش را رفته باشم . اگر یک نفر به عنوان معلم کلاس اول آمد به یک بی سواد گفت بنویس الف ولی خود معلم بلد نباشد بنویسد ، آیا آن بی سواد راه به جایی خواهد برد ؟ نه . آن بی سواد باید از معلم یاد بگیرد چه طوری بنویسد . درست ؟

پس قدم اول « مهدوی » شدن جامعه ، مهدوی شدن « من » است .

مهدوی شدن من یعنی چه ؟ یعنی من بشوم مانند مهدی(عج) . بشوم یک مهدی کوچک . مهدی یعنی چه ؟ یعنی هدایت شده .

پس برای این که من بشوم مانند مهدی ( مهدوی بشوم ) باید هدایت شوم .

بعد از این که ایمان آوردم به خدا و دین اسلام و دستورات هدایت را گرفتم باید چه کار کنم که هدایت شوم ؟ باید به دستورات عمل کنم . یعنی مثلاً چه کار ؟ یعنی مثلاً زبان نگه دار ( از دروغ ، غیبت ، آزردن مردم و... ) ، اخلاقت خوب باشد و... . معنی این ها به طور کلی چیست ؟ این است که گناه نباید کرد .

پس قدم اول برای هدایت شدن ، گناه نکردن است . که چی بشود ؟ که هدایت شوی . بعدش چی ؟ بعدش می شوی مهدوی . که چی بشود ؟ که بغل دستیت را مهدوی کنی . که چی بشود ، که یک خانواده ی کوچک مهدوی تشکیل دهی . که چی بشود ؟ که یواش یواش یک جامعه ی مهدوی داشته باشی . که چی بشود ؟ که یک نمونه ی کوچکی که از جامعه ی مهدوی تشکیل شد ، خود مهدی(عج) تشریف بیاورند و ادامه ی ماجرا .

وقتی من اخلاقم خوب نباشد ، رفتارم خوب نباشد ، حرف زدنم از جامعه ی مهدوی مسخره است . جوک ِ تلخ !

من که مهدوی نیستم ، اما سعیم بر این است . باید بشوم .

تو هم که نیستی ، سعیت بر این باشد . شیعه هستیم مثلا !


 نوشته شده توسط یک گمنام در دوشنبه 87/5/7 و ساعت 12:22 صبح | نظرات دیگران()

چطور در زندگی تغییر ایجاد کنیم؟
فکر می‌کنید چطور می‌توانیم رفتار و زندگی مان را تغییر دهیم یا یک عادت بد را ترک کنیم؟
اگر  می‌خواهید مشکلات‌تان را حل کنید، باید برای تغییر عادت‌ها و روش‌های فکر کردن، برخورد فعال داشته باشید. برای مثال، شما ممکن است بخواهید وزن‌تان را کاهش دهید و یا یک شغل بهتر پیدا کنید و یا یک کار مشکلی را به انجام برسانید و یا درصدد تغییر روابط تان با سایر افراد باشید.
این مشکلات سخت و زیاد هستند. برای موفقیت در اجرای آنها می‌توانید از این روش کمک بگیرید که آنها را به هدف‌های کوچکتر تقسیم کنید. از اولین موردی که پیش می‌اید شروع کنید. بعد از آن، هدف‌های جدید را مورد توجه قرار دهید. شما نمی‌توانید لیست کاملی از همه هدفهایی که در حال تغییر هستند، تهیه کنید.


چطور در زندگی تغییر ایجاد کنیم؟

فکر می‌کنید چطور می‌توانیم رفتار و زندگی مان را تغییر دهیم یا یک عادت بد را ترک کنیم؟
اگر  می‌خواهید مشکلات‌تان را حل کنید، باید برای تغییر عادت‌ها و روش‌های فکر کردن، برخورد فعال داشته باشید. برای مثال، شما ممکن است بخواهید وزن‌تان را کاهش دهید و یا یک شغل بهتر پیدا کنید و یا یک کار مشکلی را به انجام برسانید و یا درصدد تغییر روابط تان با سایر افراد باشید.
این مشکلات سخت و زیاد هستند. برای موفقیت در اجرای آنها می‌توانید از این روش کمک بگیرید که آنها را به هدف‌های کوچکتر تقسیم کنید. از اولین موردی که پیش می‌اید شروع کنید. بعد از آن، هدف‌های جدید را مورد توجه قرار دهید. شما نمی‌توانید لیست کاملی از همه هدفهایی که در حال تغییر هستند، تهیه کنید.
هر هدفی باید به روشنی تعریف شود. برای مثال اگر شما بخواهید وزن‌تان را کاهش دهید، ممکن است از اینجا شروع کنید که تصمیم بگیرید در این رابطه تمرین هایی را دنبال‌کنید.اما باید برای انجام این کار، برنامه شما به روشنی تعریف شده باشد.
بهتر است مشخص کنید که قصد دارید 30 دقیقه در روز پیاده‌روی کنید. شاید عاقلانه‌تر باشد که از خودتان انتظار بهترین برخورد در هر موردی را نداشته باشید. برای مثال شما می‌توانید تصمیم بگیرید که به جای 30 دقیقه در روز، در 3 روز هفته، حداقل 30 دقیقه پیاده‌روی داشته باشید. در این برنامه، امکان موفقیت بیشتری برای شما هست چون ممکن است هر روز نتوانید این کار را دنبال کنید.‌
اگر شما بخواهید به یک شانس و فرصت بزرگ دسترسی پیدا کنید، این عقیده خوبی است که آن را به یک سری هدف‌های کوچک تقسیم کنید که قدم به قدم به هدف نهایی‌تان نزدیک شوید. برای مثال، اگر خانه شما کثیف و بهم‌ریخته است و شما از انرژی لازم برخوردار نیستید که همه جای آن را فورا تمیز کنید، شما می‌توانید تصمیم بگیرید 30 دقیقه در روز به این کار بپردازید یا هر روز شنبه، یک اتاق را تمیز کنیدو سرانجام پس از چند هفته شما می‌توانید یک خانه تمیز و زیبا داشته باشید.
این تغییرات کوچک در روش‌های زندگی، آن هم در زمانی طولانی تر اغلب خیلی آسانتر از ایجاد تغییرات بزرگ فوری است.
برای مثال ممکن است تغییر کامل عادت‌های غذایی کار سختی به نظر برسد. اما اگر شما گام اول را بردارید، پس از چند گام، متوجه خواهید شد که خیلی بیش از آنچه در ابتدا فکر می‌کردید امکان آن هست به این تغییرات دست یابید.

 نوشته شده توسط یک گمنام در دوشنبه 87/5/7 و ساعت 12:14 صبح | نظرات دیگران()

ده کلید برای تقویت روحیه
?) خود را بشناسید
امروزه پیشنهاد سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارائه شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه، خواه از طریق اندیشیدن و تفکر، سعی کنید بعضی راه هایی را که باعث شناخت شما از خودتان می شود و این که چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید. چنانچه به این توصیه عمل کنید، بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود خواهید بود.


ده کلید برای تقویت روحیه
?) خود را بشناسید
امروزه پیشنهاد سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارائه شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه، خواه از طریق اندیشیدن و تفکر، سعی کنید بعضی راه هایی را که باعث شناخت شما از خودتان می شود و این که چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید. چنانچه به این توصیه عمل کنید، بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود خواهید بود.
?) به خودتان ارزش بدهید و به خود اعتماد داشته باشید
ممکن است سخت به نظر برسد اما سعی کیند رفتارتان گویای این باشد که از خودتان مواظبت می کنید. حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می کنید، برخورد و رفتار مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید. برخورد مردم با شما متأثر از رفتار و پوشش شماست. بنابراین خود ارزشی و خود اعتمادی را به نمایش بگذارید تا احترام را برای شما به ارمغان آورد.
?) بیش از حد توان تان کار نکنید
همه ما با سخت کوشی، خواهان تأمین امنیت و رفاه خانواده مان هستیم. اما مهم این است که تعادل را در زندگی حفظ کنیم. معمولاً آن چه از نظر مالی دنبال می کنیم با آن چه که تحقق می یابد یکسان نیست. اگر برای شما تأمین معاش مهمتر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است، بهتر است در تعیین اولویت ها بازنگری کنید. سعی کنید برقراری تعادل را از کسی که بین زندگی شغلی و خانوادگی اش این توازن را ایجاد کرده بیاموزید یا این که با خانواده یا دوستانتان راجع به تأثیرات شغلی تان بر روی آنها صحبت کنید.
? ) از افراد منفی دوری کنید
از ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می کند اجتناب کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با کسانی که برای شما افسردگی به ارمغان می آورند به حداقل برسانید، کسانی که اکثراً محبت های دریافتی را بدون پاسخ می گذارند و یا کسانی که دائماً از شما انتقاد می کنند. صداقت سخنان چنین افرادی را مورد ارزیابی قرار دهید تا ببینید که میزان حقایق موجود در سخنانشان تا چه حد براساس ارتباطی مثبت و خوش بینانه است. اگر کسانی شما را تحت فشار روانی قرار می دهند صریحاً از آنها بخواهید شما را رها کنند.
? ) مثبت فکر کنید
سعی کنید از حداکثر توانایی هایتان استفاده کنید و به قدرت خویش اتکا کنید. علایق شخصی تان را با مطالعه و رفتن به کلاس توسعه دهید. علایق جدید را امتحان کنید و شکست هایتان را به کار گیرید.
همه ما بخشی از اوقاتمان را از دست داده ایم اما افراد موفق از شکست هایشان درس گرفته اند و مغلوب شکست شان نشده اند. اگر شما توانایی هایتان را به خوبی افزایش دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعاً قادر به تغییر موقعیت های منفی به موقعیت های مثبت خواهید بود.
? ) ورزش، ورزش، ورزش
یک رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه، اعم از این که پیاده روی آرام باشد یا کار بیرون، فشار و
اضطراب را تخفیف می دهد و روحیه را شاداب نگه می دارد. ورزش و تمرینات بدنی، افراد را از احساس برتری طلبی رهایی و توانایی های سرکوب شده ذهن را ترقی می دهد. همین امر منجر به جلوگیری از افسردگی می شود. برای اشخاص متفاوت ورزش های مناسب آنها وجود دارد. تمرینات کششی و یوگا برای تخفیف فشار بسیارمناسبند. بعضی تمرینات نیز می توانند به رفع عصبانیت کمک کنند. البته ورزش بیرون از منزل فواید مضاعفی دارد، نور آفتاب در بهبود روحیه و تخفیف افسردگی کمک مؤثری محسوب می شود.
? ) بخشی از اوقاتتان را تنها بگذارید
«لذت بردن از جمع دوستان» و «تنهایی» دو بخش از زندگی اند که برای تقویت روحیه بسیار مهم اند.
علاوه بر گذراندن ?? دقیقه در حمام ، گوش دادن به موسیقی یا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبیعت، زمانی رابرای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید. چنانچه این امر را سخت یافتید ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در موضوعات مهم دوری کنید.
? ) به دیگران کمک کنید و اجازه دهید دیگران به شما کمک کنند
وقتی مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر می رسد نشان دهید که کمک دیگران می تواند اضطراب و دلواپسی شما را برطرف کند، بنابراین مشکلاتتان را کاملاً در منظر دیگران قرار دهید. کمک بلاعوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می تواند به نفع شما تمام شود. اگر در مقابل کمکی کم دریافت کرده اید به همان میزان به دیگران مساعدت نمایید. به این ترتیب جمعیت مناسبی از دوستان و اقوامی را در اطراف خود جمع می کنید که شریک اوقات خوش شما هستند و مددکاران زمان تنگی و سختی تان.
? ) ارتباط و مراودات
با روشی روشن و در عین حال همراه با آرامش و متانت، احساساتتان را نسبت به خانواده، دوستان و مدرسه و دانشگاه تان بیان کنید و با دقت کامل به جواب آنها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری که ناشی از عدم بیان احساساتتان است قرار ندهید. چرا که این فشار، انفجار ناگهانی در پی خواهد داشت و دیگران شما را به «عصبانیت» خواهند شناخت.عصبانیتی را که باعث پریشانی و دانستن نقاط ضعف شما می شود کنترل کنید. هرگز اجازه ندهید دیگران ذهن شما را بخوانند.
??) موقع احتیاج، کمک بطلبید
افرادی را پیدا کنید که هنگام مشکلات بتوانید با آنها مشورت کنید. چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده، مشکلات تان همچنان طاقت فرسا جلوه می نماید و احساس عدم آرامش می کنید، با مشاورینی صحبت کنید که خواهان کمک و یاری به شما هستند. اگر احساس عدم امنیت، نگرانی یا ناراحتی و پریشانی می کنید فوراً از یک مشاور متخصص کمک بگیرید.

 نوشته شده توسط یک گمنام در دوشنبه 87/5/7 و ساعت 12:13 صبح | نظرات دیگران()

احمد حلت در 17 بهمن 1341 در یکی از مناطق مرکزی شهر تهران  به دنیا آمد. در رشته ریاضی و فیزیک فارغ التحصیل و جهت تحصیل در علوم روان شناسی وارد دانشگاه شد. پس ا ز آن در دانشگاه علامه طباطبایی رشته علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاری را به پایان برد. سپس موفق شد در اردیبهشت ماه 1384/ می 2006 مدرک دکترای روان‌شناسی بالینی خود دریافت کند.
او در سال 1368 برای اولین بار و به صورت رسمی به آموزش تکنیک‌های موفقیت در کنار آموزش تندخوانی پرداخت. ایشان نام خود را به عنوان اولین ایرانی آموزش دهنده راهکارهای موفقیت در ایران و خاورمیانه ثبت نمود، و تاکنون بیش از دو میلیون نفر تحت آموزش مستقیم تکنیک‌های موفقیت در کشور قرار گرفته‌اند. حلت در سال 1377 به انتشار مجله موفقیت پرداخت. مدیر مسوول و صاحب امتیاز ماهنامه موفقیت اینک رهبری تیم موفقیت ایران را عهده‌دار است.
در اغلب شهرها و دانشگاه‌های مهم کشور به ارائه سمینارهایی تحت عناوین مختلفی که در ادامه آمده، اقدام نمود. حلت همواره در فکر نوآوری و خلاقیت بوده و موسسه فرهنگی همه راز موفقیت نیز از جمله موسسات تحت سرپرستی ایشان با هدف گسترش فرهنگ مثبت‌نگری و موفقیت است. استاد حلت طرح جهانی دهکده موفقیت را در فروردین ماه 1380 به مردم خوب کشورمان هدیه داد. او معتقد است روزی دهکده جهانی موفقیت به بزرگترین مرکز تحقیقاتی جهان تبدیل خواهد شد و البته این حق مسلم ایرانیان است.
استاد حلت بیش از 200 برنامه در شبکه جهانی جام جم ارائه نمود و در این برنامه‌ها به ایرانیان ساکن کشورهای مختلف جهان رازهای کسب موفقیت و شادابی در زندگی را آموزش داد. او محبوبیت چشمگیری در این برنامه‌ها پیدا کرد. تا جایی که به عنوان کارشناس منتخب شبکه جهانی جام جم انتخاب شد. هدف اصلی استاد ترویج و اشاعه فرهنگ مثبت‌نگری در جامعه است. او معتقد است به راز بزرگ موفقیت و قدرت دست یافته که مصداق آیه و اما بنعمت ربک فحدث آن را با خلوص نیت در اختیار هم میهنان عزیزش قرار می‌دهد. 

 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/5/6 و ساعت 11:55 عصر | نظرات دیگران()

قدرت عجیب یک کودک

کمی پس از آن که آقای داربی از "دانشگاه مردان سخت کوش" مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که "نه" گفتن لزوماً به معنای "نه" نیست. او در بعد از ظهر یکی از روزها به عمویش کمک می کرد تا در یک آسیاب قدیمی گندم آرد کند.

قدرت عجیب یک کودککمی پس از آن که آقای داربی از "دانشگاه مردان سخت کوش" مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که "نه" گفتن لزوماً به معنای "نه" نیست. او در بعد از ظهر یکی از روزها به عمویش کمک می کرد تا در یک آسیاب قدیمی گندم آرد کند.عمویش مزرعه بزرگی داشت که در آن تعدادی زارع بومی زندگی می کردند. بی سرو صدا در باز شد و دختر بچه کم سن و سالی به درون آمد، دختر یکی از مستاجرها بود؛ دخترک نزدیک در نشست. عمو سرش را بلند کرد، دخترک را دید، با صدایی خشن از او پرسید: "چه می خواهی؟ " کودک جواب داد : "مادرم گفت 50 سنت از شما بگیرم و برایش ببرم." عمو جواب داد: " ندارم، زود برگرد به خانه ات" کودک جواب داد: "چشم قربان" اما از جای خود تکان نخورد. عمو به کار خود ادامه داد. آن قدر سرگرم بود که متوجه نشد کودک سر جای خود ایستاده. وقتی سرش را بلند کرد، کودک را دید بر سرش فریاد کشید که: "مگر نگفتم برو خانه. زود باش."دخترک گفت:" چشم قربان" اما از جای خود تکان نخورد. عمو کیسه گندم را روی زمین گذاشت ترکه ای برداشت و آن را تهدید کنان به دخترک نشان داد. منظور او این بود که اگر نرود به دردسر خواهد افتاد. داربی نفسش را حبس کرده بود، مطمئن بود شاهد صحنه ناخوشایندی خواهد بود. زیرا می دانست که عمویش عصبانی است. وقتی عمو به جایی که کودک ایستاده بود، نزدیک شد، دخترک قدمی به جلو گذاشت و در چشمان او نگاه کرد و در حالی که صدایش می لرزید با فریادی بلند گفت: "مادرم 50 سنت را می خواهد." عمو ایستاد. دقیقه ای به دختر نگاه کرد، بعد ترکه را روی زمین گذاشت، دست در جیب کرد و یک سکه 50 سنتی به دخترک داد. کودک پول را گرفت و عقب عقب در حالی که همچنان در چشمـان مردی که او را شکسـت داده بود می نگریست به سمت در رفت. وقتی دخترک آسیاب را ترک کرد، عمو روی جعبه ای نشست و از پنجره مدتی به فضای بیرون خیره شد. این نخستین بار بود که کودکی بومی به لطف اراده خود توانسته بود سفید پوست بالغی را شکست دهد.                                         نویسنده: ناپلئون هیل
 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/5/6 و ساعت 11:55 عصر | نظرات دیگران()

سخن روز


 



تقصیر کفش ها نیست،

 جاده را نیز متهم نکنید؛

 پای رفتن باید.

پابرهنگانی بوده اند که جاده های لجوج بر گامشان بوسه زده است

 هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ که یه قفل بزرگ روش بود رسیدی ،

نترس و ناامید نشو

چون اگه قرار بود در باز نشه جاش یه دیوار می گذاشتن

 نوشته شده توسط یک گمنام در یکشنبه 87/5/6 و ساعت 11:51 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره خودم

خاطرات
یک گمنام
شهیدان از همان آغاز ،ساکنان بهشت عدن الهی بوده اند.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 42
مجموع بازدیدها: 226415
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو